-
ما و یک برگ
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 13:24
ازنظر من زندگی از کودکی تا پیری مثل یه برگ می مونه وقتی کودکی زمون سر سبزیته یعنی زمانی که همه تحویلت میگیرن وهمه نازتو میکشن وقتی نو جوونی زمانی که یه نموک از سبزیت کاسته میشه و خوشو بش هم کمتر به چشم می خوره وقتی جوونی زمان پاییزیته یعنی به برگهای مختلف تقسیم می شی: زرد: برای خانواده های معمولی که می گن جوون نمی...
-
مهمونی خانوادگی
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 16:01
سلام امروووووووووووووووووووز امدم درمورد مهمونی هایی بگم که ماها میریم درمورد یه مهمونی جالب چه چیزایی میدونید ما اصولا وقتی مهمونی میگیریم به فکر پذیراییم. مثال مادر به برادر یا پدرتون یه لیست طولو دراز میده و میگه اینارو برو بخر اون وقت تازه اول کاره شروع مهمونی مهمونها اومدن ولی خدانکنه که بچه ی شیطون نداشته باشن...
-
چند جمله ئ ی زیبا
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 14:14
امروز چند تا جمله ی جالب آوردم واستون مطمئنن خوشتون میاد امید وارم تا تهش بخونین گفت بیا با زندگی بازی کنیم گفتم چه بازی ای ؟ گفت تو چشم بگذار و من برای همیشه می روم ****************************** عشق با یک نگاه اغاز می شود با لبخندی اوج می گیرد و با اشکی به پایان می رسد ****************************** در اوج نا امید...
-
داستان مرگ
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 13:44
سلام فردا نیومدم امروز اومدم با یه داستان جدید برین ادامه مطلب راستی داستان از خودمه زندگی همانند فیلم می ماند شخصیت های خوب و بد زیاد دارد درون فیلم ما که خدا کارگردان است من نمی دانم در نقش خوبم یا بد اما می دانم که شخصیت خوب این فیلم مادر و پدرم هستن این فیلم لحضه های خوب و بد زیاد دارد گاهی د ر این فیلم یکی از...
-
برادری که خالد بود!
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 13:32
به نام خداوند جان و خرد... خوب این داستان خیلی قشنگه نصفشو خودم تایپ کردم داستانشم نویسندش منم باور کنین ولی واقعا قشنگه هر کی نخونه ضرره قول می دم فردا هم یه داستان جدید میارم که از خودم باشه راستی اگه می خواین گریتون بگیره دو تا شرط داره 1-با دقت داستان بخونین 2- قبلش پیاز خورد کنین درکشور فلسطین درشهر غزه خداوند به...