سکوت ممنوع
سکوت ممنوع

سکوت ممنوع

معرفی میباشد...

اسمم مینا...اسم مستعار

خوشبختانه جز خودم و خودم و خودم، واقعا و واقعا و واقعا هیشکی و ندارم 

بچه شمالم..بزرگ شده دامغانم و الان 7ماهه مجدد برگشتم شمال.

یک سابقه کنکور دارم از نوع تجربی و امسال پشت کنکور هستم.

بعدا عاشق شعر،خطاطی،ماندالا و هر کاری که به خط ربط داشته باشه

کتاب نمیخونم زیاد اما تقریبا روزی یه شعر و میخونم.عاشق شعرای فاضل آقای نظری ام...

دیگه چیزی به ذهن مبارکم خطور نمیکنه...

ها یادمان آمد گل و گلدان و خاک بازی را بسی زیاد دوست دارمو با گیاه خیلی  دوستم...عاشق اینم به آهنگ گوش بدم و به کارهام فکر کنم...و واقعا دیگه چیزی مد نظرم نیست

آمدم جانت بقربانم ولی حالا چرا

من دوباره امدم...

تقریبا چون  دلم برا این وبلاگ از ته سوخت یکم زود به زود تر میام...

نمیدونم چی قراره بنویسم هااااا اما میام...

خب بزارید مثلا روز مرگیمو بنویسم...هر چند هیشکی نیست بخونه اما سری بعد خودم میام میخونمش کیف میکنم

بزارید بعد عمری تو یادداشت بعدی خودمو معرفی بنمایم...که اگه باز بین این اپ تا اون پ فاصله افتاد یادم بمونه چندسالم بود..!!!

و یک بار دیگر...

الان دقیقا بی هدف دارم مینویسم

ینی دارم مینویسم فقط که نوشته باشم 

ینی مینویسم که یه وقت خدای نکرده زشت نباشه ننوشتم...

ینی بنویسم که یکی میاد وب و میبینه نگه این دختر سالی یه بار پست میزاره...ببخشید سالی یه بار آپ میکنه...

الان تو این لحظه که دارم این متن و مینویسم نمیدونم دوستایی که از طریق این وبلاگ باهاشون آشنا شدم کجان...اصن میان به وبلاگ من نه به وبلاگ خودشون سر میزنن یا ن...مهمم نیست چون خصلت دنیای مجازی همینه امروز  تو یه دنیا با یسری آدم فردا تو یه مدل دنیای دیگه با یسری آدم دیگه دوست و رفیق میشی ...مهم اینه تو شرایطی که هستی بخندی هر جوری که هستی...ربط حرفام به هم هم نمیدونم...اما بخند تا دنیا چه واقعی چه مجازی به روت بخنده...