وقتی دختری سخت است.. دختر که باشی بی هیچ آرایشی با یک مانتوی معمولی هم بروی توی خیابان چشمها دنبالت میآیند و بالاخره یک پسرهی عوضیای پیدا میشود که برایت بوس بفرستد و فحشهایت را از توی دلت نشنود.. دختر که باشی دلت برای یک مسافرت با دوستانت، یک پارک رفتن، یک تاب بازی، برای یک شام توی رستوران با هر کسی به جز خانوادهات پر میزند.. دختر که باشی باید قبل از تاریکی توی خانه باشی و دور همیهای دخترانه که با کلی چانه زدن توانستهای بروی را باید ترک کنی.. دختر که باشی مانتوهای رنگی را نباید بپوشی چون مردها هیز میشوند و چشمها دنبالت میآیند.. دختر که باشی باید طوری رفتار کنی که پسر مردم یا مثلا شوهر مردم آلوده نشود.. و هیچ اهمیتی ندارد که آن مرد هم باید کمی آن چشمها را بدزدد.. دختر که باشی باید برای آینه آرایش کنی و با بالشتت درد دل کنی و بوسههایت را برای دفتر خاطراتت نگه داری و در نبود مادر باید خانم خانه باشی.. دختر که باشی بعد از ناهار نمیتوانی بگویی “مرسی” و به سراغ سریال مورد علاقهات بروی.. اول باید ظرفها را بشویی آشپزخانه را مرتب کنی و وقتی همه چیز عالی شد میتوانی به ده دقیقه آخرش برسی… دختر که باشی نمیتوانی خانه فلان دوستت بروی چون او یک برادر بزرگتر دارد و معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد!
دختر که باشی باید توی رویاهایت دور از چشم همه برای خودت یک خانه بسازی و صبح به صبح با همسرت بروی سر کار و با مشکلات روبرو شوی و غذاهایت توی رویا بسوزد و همسرت بگوید فدای سرت و تو آه بکشی از اینکه مادر سر همین قضیه سرزنشت میکند.. دختر که باشی باید دنبال اسمهای با نمک بروی و معنیها را بررسی کنی و به ذهن بسپاری فلان اسم قشنگ است و فردایش با دوستت به بررسی اسمهای جالب بپردازید.. و بعد هم تصمیم بگیری اسم بچهات را فلان چیز بگذاری و توی رویایت یکهو یک بچه ۵ ساله اضافه کنی و با همسر رویاییت خوشبختی را بیشتر حس کنی..
دختر که باشی چیزی جز لاکهای جیغ و موهای بلند و دفترهایی با جلد پارچهای و درست کردن عروسک و نوشتن و فکر کردن به اینکه روزی تو هم می توانی آزاد باشی و اینکه بالاخره روزی برای همسرت آرایش میکنی برای او درددل میکنی و او را میبوسی برای دل خوشی نداری… دختر که باشی، سخت است…
http://faceghasedak.ir/view/post:476275