سکوت ممنوع
سکوت ممنوع

سکوت ممنوع

دلگرفته2

این روزا اصن کلا روزای شانسه من نیستن

ینی ایشالله که باشناااا اما خب چیزی که عیان است حاجتی به بیان نداره...قبول دارم میتونست اتفاقای خیلی خیلی بدتری هم بیوفته اما خدا بهم رحم کرد و این شد سناریوم اما خب بازم بنده ام دیگه این چیزارو" شانس"  هم نمینامم اصولا...اینکه دلتو به یه چیز خوش کنی بعدا اون اتفاق به خاطر یه مسائلی نیفته خیلی سخته...اینکه یکی و از دست بدی...این حس بد که یکی تو رو هم از دست داده ....این حس مضخرف دور افتادن از بهترین رفیقات...حس مضخرف اینکه حتی نمیتونی تو چشماشون زل بزنی و درد و دل کنی و محکومی فقط به اینکه از پشت یه تلفن دو هزاری صدای نابشونو بشنوی...قبول دارید چشم یه چیز دیگه س؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد