بچه ها برین ادامه که تصاویر باحالی رو آوردم
البته ترولم هست جزوش
دستتونو از همین جا می بوسم مامانای عزیز
شرمنده که گاهی اوقات عصابمون خورد میشه
مسافر تاکسی آهسته روی شونه
راننده زد چون میخواست ازش یه
سوال بپرسه… راننده جیغ زد،
کنترل ماشین رو از دست داد…
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…
از جدول کنار خیابون رفت بالا…
نزدیک بود که چپ کنه…
اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد…حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد…
سکوت سنگینی حکم فرما
بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "
هی مرد! دیگه هیچ وقت
این کار رو تکرار نکن…
من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!"
مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "
من نمیدونستم که یه ضربه ی کوچولو
آنقدر تو رو میترسونه"
راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…
امروز اولین روزیه که به عنوان
یه رانندهی تاکسی دارم کار میکنم…
آخه من 25 سال
راننده ی ماشین جنازه کش بودم…!
بچه ها شرمندم که با این داستانا ناراحتتون می کنم
اگه اشکالی تو داستان دیدید حتما بهم بگید یا اگه این
داستانو یه بار خونده بودید بگید تا تغییرش بدم بازم
معذرت میخوام
ادامه مطلب ...