سلام دوستان عزیزم
شرمنده که دیر به دیر میام وبم
امروزم اصن قرار نبود بیام
اما خب به دلیل اینکه چند تا تحقیق داشتم اومدم
میخواستم عذر خواهی کنم
چون درسام زیاده زیاد وقت نمیکنم بیام
عید سعید قربان بر تمامی بازدید کنندگان ♥...♥سکـפت ممنـפع♥...♥خجسته باد
سلام
جدیدا کارام فوق العاده زیاد شدن
شرمنده ی همه ی کسایی که نمیرم وبشون هم هستم
آخه واس همین فردا هم باید زبان بخونم هم علوم
معلم زبانمون گفته باید خیلی روون حرف بزنیم
برا همین ...
تازه کلی کارای مختلف دیگه هم دارم پس تا یه درود دیگه بدرود
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته
و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود.
روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید.
روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت
فقط چند سکه در داخل کلاه بود.
او چند سکه داخل کلاه انداخت
و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت
آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و
تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد
که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است.
مرد کور از صدای قدمهای او،
خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است
که آن تابلو را نوشته بگوید،
که بر روی آن چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد:
چیز خاص و مهمی نبود،
من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم
و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است،
ولی روی تابلوی او نوشته شده بود:
امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم.
آهاے همیشگے ترینم!
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمـــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم!
شکـــ نکـــــن !
آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه
گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !
قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !
برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود
آنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــه
بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے
بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! لعنتیـــ !!!