عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم که فردایی _ نه خیلی دیر و دور
مهربانی، حاکم کل مناطق می شود
هم زمان سهمیه دلهای دلتنگ و صبور
هم زمین ارثیه جانهای لایق می شود
قلب هر خاکی که بشکافند نشانش عاشقی است
هر گلی که غنچه زد نامش شقایق می شود
با صداقت آسمان سهمی برابر می دهد
با عدالت خاک تقسیم خلایق می شود
عقل هم با عشق یک نوعی موافق می شود
عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست
گاه گاهی عشق هم همرنگ منطق می شود
صبح فردا موسم بیداری آینه هاست
فصل فردا نوبت کشف حقایق می شود
دست کم یک ذره در تاب و تب خورشید باش
لااقل یک شب بگو کی صبح صادق می شود
می رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است
آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق می شود
بهش گفتم: امام زمان رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه..! ولی دوست داشتن امام زمان به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن «به ظاهر نیست ، به دله» بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و
الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی
بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره..
عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم.
بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟
اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش
گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه
دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو
باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه..
گفتم: پس حجابت..
اشک تو چشاش جمع شده بود .. روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنـــــــد می زنه..
.
.
.
به نظرتون این عشقه یا جو گرفتش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ایام امتحانات تسلیت باد!
هم صدا با دانش آموزان:مکن ای صبح طلوع
عـــشـــق یـــعنــــــی ایـــنکـــه وقــــــتـــی میـــخـــوای بخـــوابی
یـــه اس ام اس ازش میــــــاد حتـــی قبـــل ایـــن کـــه بـــدونـــی چـــی نوشـــته
لبـــخنـــد مـــیاد روی لبــــــت…
همیـــن که یـــه لحـــظـــه بهـــت فکـــر
میکــــــرده واســـت انــــــدازه یه دنــــــیا مـــیارزه…....
روزی دخترکی که در خانواده ای بسیار فقیر زندگی می کرد از خواهرش پرسید مادرمان کجاست؟
خواهر بزرگش پاسخ داد که مادر در بهشت است؛ دخترک نمی دانست که مادر آنها به دلیل کار زیاد و بیماری صعب العلاج، چشم از جهان فرو بسته بود.
کریسمس
نزدیک بود و دخترک مدام در مقابل ویترین یک فروشگاه کفش زنانه لوکس می
ایستاد و به یک جفت کفش طلایی خیره می شد. قیمت کفش ۵۰ دلار بود و دخترک
افسوس می خورد که نمی تواند کفش را بخرد.
کریسمس فرا رسید و پدر دو دختر که در معدن کار می کرد مبلغ ۴۰ دلار را برای هر کدام از بچه ها کنار گذاشت تا این که در هنگام تحویل سال به آنها داد. دخترک بسیار آشفته شد و فردای آن روز سریع کیف و کفش قدیمی اش را به بازار کالا های دست دوم برد و آن را با هر زحمتی که بود به قیمت ۱۰ دلار فروخت؛ سپس فورا به سمت کفش فروشی دوید و کفش طلایی را خرید. در حالی که کفش را به دست داشت، پدر و خواهرش را راضی کرد تا او را تا اداره پست همراهی کنند. وقتی به اداره پست رسیدند، دخترک به مأمور پست گفت که لطفاً این کفش را به بهشت بفرستید. مأمور پست و خانواده دختر سخت تعجب کردند؛ مأمور با لبخند گفت که برای چه کسی ارسال کنم؟ دخترک گفت که خواهرم گفته مادرم در بهشت است من هم برایش کفش خریدم تا در بهشت آن را بپوشد و در آنجا با پای برهنه راه نرود، آخر همیشه پای مادرم تاول داشت..